loading...
دانلود سنتر
ادمین بازدید : 2177 پنجشنبه 13 خرداد 1395 نظرات (0)

دانلود رمان پریچهر با فرمت apk, epub, jar, pdf

.

رمان پریچهر

رمان پریچهر

.

 

.

به دفتر خودم رفتم اما چهره گیرای فرگل از پیش چشمام محو نمی شد. نمی دونم چرا هی دلم میخواست برم با این دختر حرف بزنم! یادم افتاد که طرز کار با تلفن مرکزی رو به او یاد ندادم از خدا خواسته بلند شدم و به دفتر او رفتم.

من- فرگل خانم یادم رفت بهتون طرز کار با این تلفن رو یاد بدم. ببخشید من روی آشنایی قبلی شما رو به اسم کوچیکتان صدا کردم البته جلوی دیگران حتما با نام خانوادگی شمارو صدا می کنم. اشکالی که نداره؟ اینطوری کار بهتر پیش می ره. شما هم هرطوری که راحت هستید من رو صدا کنید. خندید و گفت پس من هم همین کارو می کنم. طرز کار تلفن رو به او یاد دادم و به اتاق خودم برگشتم. خواستم مشغول کار بشم ولی نمی شد. عجب بدبختی بود. اصلا حواسم جمع نمی شد! به خودم نهیب زدم که خجالت بکش! چرا اینطوری شدی؟ ولی بازهم چهره مینیاتوری و ظریف فرگل منو ول نمی کرد. هر بار که نگاهش می کردم چیز زیباتری در چهره اش می دیدم. خلاصه هر طوری  بود تا ساعت ۱ خودم  رو مشغول کردم. وقت ناهار بود . همه حدود ساعت ۱ دست از کار می کشیدند. بیورن رفتم و به فرگل گفتم: فرگل خانم وقت ناهاره. سلف سرویس کارخونه شماره اش اونجا نوشته. زنگ بزنید براتون غذا بیارن دفتر.

فرگل- خیلی ممنون خودم غذا اوردم.

به دفترم برگشتم. من چون تا ساعت ۲ بیشتر در کارخونه کار نمی کردم صبر می کردم تا ناهار رو تو خونه بخورم. بعداز چند دقیقه فرگل در زد و وارد شد و پرسید: شما ناهار نمی خورید؟……پایان غمگین

.

.

.لینک های دانلود رمان پریچهر:

.

دانلود رمان  مخصوص گوشی های اندرویدی (APK)

.

دانلود رمان  مخصوص گوشی های جاوا  (JAR)

.

دانلود رمان مخصوص گوشی آیفون و کتابخوان ها (EPUB)

.

دانلود رمان مخصوص کامپیوتر (PDF)

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3862
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 56
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 304
  • آی پی دیروز : 125
  • بازدید امروز : 1,154
  • باردید دیروز : 596
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 2,589
  • بازدید ماه : 2,589
  • بازدید سال : 166,188
  • بازدید کلی : 2,549,767