دانلود رمان تو هنوز اینجایی با فرمت apk, epub, jar, pdf
.
خلاصه رمان:از درون کیف پولم دو اسکناس ده تومانی بیرون آوردم و به سمت راننده گرفتم . کیف را روی شانه ام جابجا کردم و پیاده شدم . نگاهم متوجه اتومیبل سیاه رنگ حاج کاظم فلاح شد . لبخند زدم .
.
![رمان تو هنوز اینجایی رمان تو هنوز اینجایی](http://www.zarhonar.ir/wp-content/uploads/2015/12/04207802678731461689.jpg)
رمان تو هنوز اینجایی
.
قسمتی از رمان:
دو اسکناس کثیف و مچاله شده را از دست راننده گرفتم . صاف ایستادم . ثریا خانم قبل از همه پیاده شد . خوش پوش تر از همیشه به نظر می رسید . مانتو و شلوار سِت سیاه رنگ و روسری ساتن طلایی بر سر داشت . جلو رفتم و بعد از سلام، گونه اش را بوسیدم . بوی عطر شیرین همیشگی اش را می داد . به چند تار موی بیرون زده از روسری اش خیره شدم و همزمان لبخند زدیم . موهایش را رنگ کرده بود . قبل از احوال پرسی، با خارج شدن حاج کاظم از اتومبیل یک قدم به عقب برداشتم و سلام دادم . حاج کاظم با لبخند فاصله میانمان را طی کرد و جلو آمد . دستش را پشت گردنم انداخت و پیشانی ام را بوسید .
– چرا تنهایی ؟
نفس حبس شده ام را بیرون دادم و گفتم : بهنام کار داشت گفت یکی دو ساعت دیرتر می یاد .
بهزاد گفت : مگه ماشینت رو صبح از تعمیرگاه نگرفتی پس چرا با آژانس اومدی ؟ اصلا زنگ می زدی می اومدم دنبالت .
با لبخند نگاهش کردم و سلام دادم . به دیدنش در لباس های اسپرت بیشتر عادت داشتم تا کت و شلوار و لباس های رسمی . موهایش را به عقب شانه کرده بود و سبد بزرگی از گل های صورتی و بنفش در دست داشت . از همان فاصله هم می توانستم بوی عطر تند و بوی گل ها را استشمام کنم .
گفتم : بهنام گفت با آژانس بیام که وقت برگشتن با هم برگردیم .
لبه کتش را مرتب کرد و جلو آمد . با هم دست دادیم .
آهسته گفتم : خوش تیپ شدی .
با خنده گفت : دامادای خانواده شما همشون خوش تیپَن .
خنده ام گرفت . قبل از همه به سمت خانه رفتم و زنگ را فشار دادم . در با صدای خفه ای باز شد . اول حاج کاظم وارد شد، بعد ثریا خانم . بهزاد مودبانه کنار ایستاد تا قبل از او وارد شدم .
.
لینک های دانلود :
.
دانلود رمان مخصوص گوشی های اندرویدی (APK)
.
دانلود رمان مخصوص گوشی های جاوا (JAR)
.
دانلود رمان مخصوص کامپیوتر (PDF)
.