دانلود رمان شب نیلوفری با فرمت apk, epub, jar, pdf
.
باز کمی این پا و آن پا کرد و باز آرزو کرد همه چیز درست پیش برود. برای صدمین بار به ساعتش نگاه کرد و با نگرانی به انتهای خیابان فرعی و باریکی که سر آن ایستاده بود خیره شد. ناگهان چشمانش برقی زد و لبهایش بی اختیار به لبخند کمرنگی باز شد. کمی دستپاچه شده بود اما …
.
قسمتی از این رمان عاشقانه :
بنام خدا
به تو میرسم از این شب نیلوفری
به تو میرسم از این راه خاکستری
به تو که خاطره هامو به همیشه می بری
فصل اول
ماکان چشمانش را تا اخرین حد گشود و با حالتی عصبی گفت:
تو دیوونه ای
-ولی این نظر شخصی توئه،هر کس اونو دیده خلاف حرف تو رو زده.
-تو میفهمی چی مگی ماهان؟
-معلومه که میفهمم برادر من. این شمایی که داری حرف منو به یه معمای پیچیده تبدیل می کنی. بابا جون من دارم دو کلمه حرف حساب می زنم. می گم…
-نمی خواد تکرار کنی. همون دفعه اول شنیدم چی گفتی.
-خب پس مشکل کجاست؟
-بگو مشکل کجا نیست. کاری که تو می خوای بکنی از سر تا پا اشکاله،مشکله،اصلاً نشدنیه.
-این قسمت قضیه مشکله منه و منم یه جوری حلش می کنم.
-ماهان گوش کن.
-نه ماکان جان، شما گوش کن.
-بفر مائید قربان ،سراپا گوشم.
-ببین عزیزم ،من فکرام رو کردم و تصمیمم رو هم گرفتم،یه تصمیم قطعی وجدی.
-پس اومدی این جا چه کار؟منو باش که فکر کردم تو هیچ کاری نکردی ومی خواهی اول با من مشورت کنی.
ماهان برای لحظاتی سر به زیر انداخت و سکوت کرد.اما خیلی زود به خود آمد و با لحنی قاطع گفت:
من به هدفم خواهم رسید،اینو همه می دونن.
ماکان لحظه ای به چشمان پراشتیاق ماهان خیره شد و متفکر گفت:
-پرسیدم چرا اومدی اینجا؟
ماهان مکث کوتاهی کرد وبعد به ناچار گفت:
-مهرناز خیلی سفارش کرد قبل از هر کار دیگه تو رو از تصمیمم مطلع کنم.
ماکان زیر لب زمزمه کرد:
-فقط اونه که منو می فهمه.
-چیزی گفتی؟
-نه،چی باید بگم؟
-خب نظرت رو بگو.
ماکان پوزخندی زد و …
.
لینک های دانلود رمان:
.
دانلود رمان مخصوص گوشی های اندرویدی (APK)
.