دانلود رمان عشق پنهان
دانلود رمان عشق پنهان اثر مژگان فرزام
بخشی از رمان عشق پنهان :
سارا به زحمت از روی تخت بلند شد و به طرف اینه رفت و تصویر خود را دید .لبخندی زد و گفت: باز هم یک صبح قشنگ
دیگه .
و بعد به طرف پنجره رفت و به حیاط نگاه کرد و اتومبیل پدر را دید
-پس بابا خونه است
در را باز کرد و از پله ها پایین رفت .خانه آقای بهرامی دو طبقه بود و اتاق سارا به همراه دو اتاق دیگر در طبقه بالا قرار داشت
-سلام بابا .صبح بخیر
-سلام خوش خواب
-بابا مگه ساعت چنده
-میدونی من چقدر دیرم شده ؟
-باشه الان میام . سلام مامان
-سلام دخترم . برو دست و صورتت رو بشور بیا صبحانه حاضره
-چشم مامانی